دانلود رمان عاشقانه



دانلود رمان تزویر | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل, دانلود رمان تزویر با لینک مستقیم, دانلود رمان عاشقانه pdf, دانلود رمان جدید

دانلود رمان تزویر | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل

♦ نام رمان: تزویر

♦ زبان: فارسی

♦ ژانر رمان: عاشقانه

♦ تعداد صفحات: ۳۱۷

♦ نوع فایل: pdf

♦ حجم کتاب رمان عاشقانه: ۱.۹۴ مگابایت

♦ نویسنده: الف صاد

♦ توضیحات:

فرزاد پسر ساده ای است که در شهر کوچکی زندگی می کند و چون پدرش در آن شهر سرشناس است همیشه از جنس مخالف دوری کرده عاشق دخترخاله اش می شود ولی جواب منفی می گیرد، او خانواده را در این جواب مقصر می داند و زمینه برای ورود دختری که نه خودش و نه خانواده اش خوشنام نیستن مهیا میشود، نیره از سادگی فرزاد سوءاستفاده می کند و او را به دام می اندازد.رمان تزویر رو از لاولی بوی دانلود و استفاده کنید.

قسمتی از متن رمان:

امروز هم مثل دو سالِ گذشته تو اداره نشسته بود و منتظر که نامه ای بیاد تا تایپ کنه. می دونست همین که تو این اتاقِ کوچیک و پشتِ این میز و با این صندلی ناراحت نشسته رو باید مدیون پارتی بازیِ فامیلِ دور باشه که رو انداختنُ خواهش های مادرش رو قبول کرده و این شغل رو براش دست و پا کرد، تا الان دست زیر گونش با سیستم مشغول بازی باشه.

در روز شاید چهار یا پنج نامه تایپ می کرد که نشون دهنده این باشه تو این اداره پولِ مفت نمی گیره کارِ مفیدی انجام میده.!وقتی هم که منتظر بود تا نامه بیارن با بازی که خودش رو سیستم نصب کرده بود ،البته پنهان بود خودش رو مشغول می کرد.

بعضی او قات هم تو آروزهای دور و درازش که بعضاً به نظرش ناممکن می اومدند، غرق می شد.یکی دوتا از این آرزو ها خیلی شدیدتر خودشون رو نمایان می کردند و باعثِ خیال پردازیش می شدند.

یکی از آرزو هاش این بود که از این اتاق خلاصی پیدا کنه و با ارتقاء شغل به طبقه بالا بره و حداقل منشیِ مدیرعامل بشه؛مزیتش این بود که با مهندس ها و ارباب رجوع ها سرو کار بیشتری داشتُ شاید فرجی می شدُ بختش هم باز می شد.

خودش می دونست که سی رو رد کرده و اینو هم می دونست که قیافه خوبی هم نداره؛ از شانسِ خوشکلش هم جایی استخدام شده بود که حتی اجازه زدنِ یه رژ ساده هم نداشت. البته که منشی های طبقه بالا از این قانون مستثنی بودند.

قبل از این که مشغولِ کار بشه با دادنِ زیر میزی و واسطه یه آشنا شناسنامه رو المثنی گرفته بود ، با این تفاوت که سنش رو ۷ سال کوچکتر براش زده بودند.

یعنی در حالِ حاضر با سنِ واقعیه سی و یک و شناسنامه ۲۴ روزگار می گذروند.داشتم از آرزوهاش می گفتم: دومین آرزویی که از نظر خودش خیلی و بیش از خیلی بعید بود اینه که مهندس جووونی که تازه مشغولِ به کار شده ؛ بهش یه توجه ای کنه!!!

این مهندس که کسی نبود جز آقا فرزاد فخار!!!! یکی دو بار که افتخار داشت موقع تحویلِ نامه ها به منشی بخش زیارتشون کنه ، فوق العاده بد اخم بودُ وَ صد البته خوش تیپ! اما وصف اخلاقِ خوشش!!!! رو همه شنیده بودند.

با این که مدت زیادی نبود که به این اداره می اومد ، اما یکی دو بار با مدیر درگیریِ لفظی پیدا کرده بود. با همه این اوصاف دلش بندِ ابرو های پرپشتُ درهم گره خورده این مهندسِ جوان بود.

دانلود رمان تزویر | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل

دریافت
حجم: 1.94 مگابایت


دانلود رمان در حسرت دیدار تو آواره ام | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل, دانلود رمان در حسرت دیدار تو آواره ام با لینک مستقیم, دانلود رمان عاشقانه pdf, دانلود رمان جدید

دانلود رمان در حسرت دیدار تو آواره ام | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل

♦ نام رمان: در حسرت دیدار تو آواره ام

♦ زبان: فارسی

♦ ژانر رمان: عاشقانه

♦ تعداد صفحات: ۲۹۹

♦ نوع فایل: pdf

♦ حجم کتاب رمان عاشقانه: ۱.۵۸ مگابایت

♦ نویسنده: نادیا عثمانی

♦ توضیحات:

آوا دختری آرام و زیبارویی است که برای پیدا کردن مادرش به ایران بر میگردد و به جست و جوی او می پردازد که در این طریق با دردسر های زیاد مواجه میشود. اما آیا موفق میشود مادرش را پیدا کند؟.رمان در حسرت دیدار تو آواره ام رو از لاولی بوی دانلود و استفاده کنید.

قسمتی از متن رمان:

به رسم هر سال با نزدیک شدن ماه محرم امیر و عباس با بچه ها مشغول آماده سازی مسجد محله شان برای عزاداری بودند. کارشان را که تا حدودی به سر انجام رسانده بودند، برای استراحت کردن عازم خانه شدند. از حاج قاسم و دیگر بچه ها خداحافظی کردند و سوار بر موتور به راه افتادند.

چند قدم نرسیده به خانه امیر از روی عادت همیشگی اش از روی موتور پرید؛

عباس قُرقُر کنان به او توپید:

- هوی تو دست از این عادت بدت بر نمی داری؟

امیر خنده ی ملیحی کرد و زنگ در را فشرد.

صدای زنگ به گوش حسین که مشغول مطالعه بود، رسید به آرامی از جا برخاست و رفت تا در را باز کند.

عباس در حالی که از شدت سرما در خود کز کرده بود. باز با قُر زدن خطاب به امیر گفت:

- چند بار بهت گفتم با خودت کلید بیار حوصله ندارم تو این سرما پشت در معطل بمونم. تا آقا داداشت مثل لاک پشت خودش رو به در برسونه، در این هنگام حسین که پشت در رسیده بود، حرف های او را شنید اما سعی کرد به روی خود نیاورد. سر به زیر در را گشود.

امیر با رویی خندان و مهربان سلام کرد، دست بر شانه ی او نهاد و گفت:

- جات خالی حسین جون بهت گفتم با ما بیا چرا نیومدی؟

عباس در حالی که موتورش را گوشه حیاط قرار می داد، گفت؟

- مگه جشن تشریف برده بودیم که جاش خالی باشه چرا الکی قند تو دل این بدبخت آب می کنی.

انگاه با تشر رو به حسین ادامه داد:

- مادر خونه است یا.

در این هنگام با شنیدن صدای مادرش حرفش را ناتمام رها کرد.

- عباس مادر اومدی بیا تو

امیر رو به مادرش که از در سالن به بیرون سرک می کشید اخمی کرد و با شیطنت گفت:

- پس من چی یعنی بیرون بمونم؟

مادرش لبخندی زد و جواب داد:

- فکر کردم فقط عباس برگشته بچه ها بیاید داخل هوا خیلی سرده.

حسین در حالی که ناراحت می نمود پشت سر برادرانش وارد راهرو شد. امیر یک راست وارد آشپزخانه شد. در قابلمه را برداشت و خواست به غذا ناخنک بزند که همان موقع مادرش با کف گیر پشت دست او زد و با لبخند گفت:

- چند بار تذکر بدم ناخنک زدن ممنوع تو که دیگه بچه نیستی؟

امیر با لب و لوچه ای آویزان گفت:

- خوب آخه مامان گرسنمه چه کار کنم؟

دانلود رمان در حسرت دیدار تو آواره ام | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل

دریافت
حجم: 1.58 مگابایت


دانلود رمان آغوش غریب | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل, دانلود رمان آغوش غریب با لینک مستقیم, دانلود رمان عاشقانه pdf, دانلود رمان جدید

دانلود رمان آغوش غریب | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل

♦ نام رمان: آغوش غریب

♦ زبان: فارسی

♦ ژانر رمان: عاشقانه

♦ تعداد صفحات: ۵۷۵

♦ نوع فایل: pdf

♦ حجم کتاب رمان عاشقانه: ۲.۹۹ مگابایت

♦ نویسنده: زهرا سعیدی

♦ توضیحات:

در مورد دختریه که به دلیل انتقام اشتباه نقص عضو میشه و این نقص عضو زندگیشو دگرگون میکنه، اطرافیانش خیلی مواظبش هستن و بهش محبت میکنن اما اون این محبت ها رو ترحم میدونه و تصمیم میگیره زندگیشو عوض کنه و در این بین کسانی وارد زندگیش میشن که.رمان آغوش غریب رو از لاولی بوی دانلود و استفاده کنید.

قسمتی از متن رمان:

"دیبا"

داشتم آروم از پله ها می اومدم پایین،اِنقدر آروم که اگه مورچه ای هم از کنارِ پام رد شد صدای پاهاشو بشنوم!هر پله ای که می اومدم پایین یه لبخند هم می نشست رو لبام،اما دقیقاً وقتی که فکر می کردم پله ی آخر رو دارم رد می کنم رامیلا داد زد و گفت:

-دیبا.نه.!

پاهام روی دو پله جلوتر رفت و افتادم.

صدای قدمهای تندِ رامیلا که داشت میومد به سمتم رو شنیدم و بعد صدای نگرانِ خودش پیچید تو گوشم:

-این کارا چیه آخه؟چرا قهرمان بازی درمیاری خواهرِ من؟

همونطور که سرم پایین بود گفتم:

-بالاخره که باید یاد بگیرم!

دستش نشست رو مچِ پام و حرف رو عوض کرد:

-درد میکنه؟

با اینکه می دونستم از قصد این سؤالو پرسید اما به روی خودم نیاوردم و گفتم:

-آره،یکمی!

با اون صدای مهربونش که خیلی دوست داشتم پرسید:

-می خوای ببرمت بیمارستان؟

-نه داداشی،فقط یکمی درد میکنه.

-مطمئن باشم؟

سرمو به معنیِ تأیید ت دادم و بعد پرسیدم:

-راستی مامان کجاست؟

مکثی کرد و بعد گفت:

-با خاله رفته بیرون.

می دونستم برای چی هر روز با خاله میره بیرون اما بازم به روی خودم نیاوردم و گفتم:

-آهان.

به سختی از روی زمین بلند شدم و دوباره خواستم برگردم به اتاقم که رامیلا پرسید:

-می خوای کمکت کنم؟

دانلود رمان آغوش غریب | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل

دریافت
حجم: 2.99 مگابایت


دانلود رمان ماه من آرام بخواب | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل, دانلود رمان ماه من آرام بخواب با لینک مستقیم, دانلود رمان عاشقانه pdf, دانلود رمان جدید

دانلود رمان ماه من آرام بخواب | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل

♦ نام رمان: ماه من آرام بخواب

♦ زبان: فارسی

♦ ژانر رمان: عاشقانه و هیجانی

♦ تعداد صفحات: ۶۳۹

♦ نوع فایل: pdf

♦ حجم کتاب رمان عاشقانه: ۲.۸۱ مگابایت

♦ نویسنده: درسا میرزایی

♦ توضیحات:

درسا پویان دختری که طی یک حادثه در کودکی پدرش رو از دست داده و به همراه مادرش زندگی میکنه، در سن حساسی که درسا بیشتر از هر موقع به آغوش پر مهر مادرش احتیاج داره، مادرش رو هم از دست میده، خاله ی درسا ساکن شمال و از درسا میخواد که واسه ادامه زندگیش به شمال بیاد اما درسا مخالفت میکنه و با وجود تمام ناپختگی و بچگی هاش، تنها به نبرد با مشکلات میره، چند سال بعد توی شرکت ساختمال سازی مشغل به کار میشه و قسمت طراحی نقشه فعالیت میکنه، تو همون حال و هوا یکی از نقشه های اصلی و گران قیمت به سرقت میره.رمان ماه من آرام بخواب رو از لاولی بوی دانلود و استفاده کنید.

قسمتی از متن رمان:

روزای رفته که برنگشت دعاها که اثر نکرد فاصله ها ک پر نشد خوابا که تعبیر نشد، تو که نیومدی تو که مهربون نشدی تو حتی نگرانم نشدی. نیومدی نشد اما تموته این سال ها به من یاد داد دیگه منتطر نباشم، منتظره هیچ قولی هیچ حرفی، غمه نداشتنت به من یاد داد اونقدر قدرتمند هستم که از نبودن و نشدن ها نمیمیرم.

یاد داد منتطر نباشم و با اعتماد به خودم جلو برم نه با تحسین و تشویق دیگران نه با وابستگی و منتظر دیگران موندن و این بزرگ ترین هدیه تو بود هدیه ای که نتونست من و به تو نزدیک کنه.

اما تونست من به خودم نزدیک کنه، یه وقتایی خواب میبینم نشستی و از دور نگات میکنم میدونی دیگه منتظر نیستم.

دانای کل:

دخترک دستانش را به یقه پلیور آن مرد جذاب و اخمو گرفته بود و دریای چشمانش ناگاه طوفانی شد و اشک و بیگناهی در آن موج میزد.

زبری پلیوره آن مرد و دستان لطیف دخترک، تضاد جالبی داشت. مرد بی توجه به اشک و حرفای دختر، آن را به شدت به عقب راند بدنه نحیف و کوچکش در یک لحظه پخش بر زمین سرد و بی روح شرکت شد، مرد کوچک ترین نگاهی هم خرجش نکرد و بی تفاوت عقبگرد کرد و به سمت پنجره اتاق شرکت رفت سیگار دستانش را با همان فندک طلایی روشن کرد و گفت: برو خدا رو شکر کن ندادمت دست پلیس وگرنه حالا حالا ها باید آب خنک میخوردی.

دانلود رمان ماه من آرام بخواب | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل

دریافت
حجم: 2.81 مگابایت


دانلود رمان ابریشم زندگی من | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل, دانلود رمان ابریشم زندگی من با لینک مستقیم, دانلود رمان عاشقانه pdf, دانلود رمان جدید

دانلود رمان ابریشم زندگی من | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل

♦ نام رمان: ابریشم زندگی من

♦ زبان: فارسی

♦ ژانر رمان: عاشقانه

♦ تعداد صفحات: ۳۲۳

♦ نوع فایل: pdf

♦ حجم کتاب رمان عاشقانه: ۲.۲۵ مگابایت

♦ نویسنده: یاس صبور

♦ توضیحات:

رمان از زبان پسری بیان میشود که زندگیش به دست روزگار دچار طوفان شده است، نمیدانم سرنوشت مادر و پدرم از کجا گره خورده بود که من اکنون در زندگی روزمره ام سردرگم هستم.رمان ابریشم زندگی من رو از لاولی بوی دانلود و استفاده کنید.

قسمتی از متن رمان:

جاده را دوست بدار، کفشهایت را در بیاور و بگذار پایت گرمی و سردی آن را در آغوش بکشد. عاشقانه در راه بی انتهایش قدم بردارد. ببین درختان کنار این جاده چه حسرت بار و حریصانه راه رفتن عاشقانه ات را در برابر هستی بیکرانش نظاره گر هستند؟ آدمهای گذشتۀ زندگی منم همان درختان و عریانند که چه بی رحمانه با شاخه های خشکیده و بلند شان اجازۀ نفس کشیدن را به من ندادند و به حکم مهمان ناخوانده این دنیابه دست جلاد روزگار سیاه به دار آویختند و در باتلاق زندگی دفنم کردند. آنها تخم خشکیدۀ نفرت را در گوشۀ سیاه قلبم تا ابد کاشتند.

در انتهای این جادۀ پر از پیچ و خم های مبهم و موحش، لابه لای این درختهای عریان پر از حسرت و نفرت انگیز، سرزمینی به نام نور نمایان شد، درختی سبز به انتظار نشسته بود. شاخۀ آرزوی سبز این درخت چون گیسوانی دختری بالغ که بر روی سرش گیس شده رشد کرد، دستم را گرفت و مرا از مدفن باتلاق لجن زار و بی کسی بیرون کشید. جانی تازه به این جسم پلاسیده و پژمرده ام بخشید. شاخۀ آرزو از طرف خدا مأموریت یافت تا آخر این راه همراهی ام کند و آرزوهای نداشته ام را برآورده کند تا طعم گس بدبختی ام تبدیل به دریایی از قند شود و چه خوب است خدایی که من دارم. فرشته ای به نام مادر برایم خلق کرد تا چون درخت سایه اش بالای سرم باشد و هرگز چتر مهربانی اش از روی سرم کنار نرود.

دانلود رمان ابریشم زندگی من | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل

حجم: 2.25 مگابایت

دانلود رمان تقدیر خورشید | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل, دانلود رمان تقدیر خورشید با لینک مستقیم, دانلود رمان عاشقانه pdf, دانلود رمان جدید

دانلود رمان تقدیر خورشید | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل

♦ نام رمان: تقدیر خورشید

♦ زبان: فارسی

♦ ژانر رمان: عاشقانه

♦ تعداد صفحات: ۲۸۷

♦ نوع فایل: pdf

♦ حجم کتاب رمان عاشقانه: ۵.۰۷ مگابایت

♦ نویسنده: زهرا مفیدی

♦ توضیحات:

داستان رمان درباره ی دختری است به نام خورشید که دست تقدیر او را گریبان گیر مشکلات می سازد و در حالیکه در یک قدمی ازدواج با پوریا است از هویت اصلی خود آگاه می شود. خورشید پرستار دو کودک است و به واسطه ی شغلی که دارد با فردی به نام سیروان آشنا می شود، روزگار سیروان و پوریا را در مقابل یکدیگر قرار می دهد، این در حالی است که پدر خورشید در جهت حفظ منافع شرکت از ازدواج او با فرد مورد نظرش می گوید.رمان تقدیر خورشید رو از لاولی بوی دانلود و استفاده کنید.

قسمتی از متن رمان:

"خورشید"

روی صندلی کنار تخت بچه ها نشسته بودم، اون روز هم مثل روزهای دیگه داشت به پایان می رسید.

با اینکه خوابوندن بچه ها حدود یک ساعت طول می کشید و گاهی این زمان اونقدر طولانی می شد که حتی به تهدید اون ها منجر می شد، اما هر شب که به خواب می رفتن، به آرامش می رسیدم و حوادث اون روز رو فراموش می کردم!

اتاق بچه ها رو خیلی دوست داشتم.اتاقی تقریباً بزرگ با کاغذ دیواریِ سفید و گلهای یاسی، دو تا تخت سفید به همراه یه کمد بزرگ سفید که لباساشون داخلش قرار داشت.کنار تخت،یه خرس صورتیِ بزرگ با پاپیون قرمز گذاشته بودن. یه میز کوچک بنفش هم داخل اتاق بود و قوری و فنجان اسباب بازی روی اون گذاشته شده بود.

عکس بچه ها با قاب یاسی روی دیوار نصب شده بود.پرده های کوچک چهار خونه ی یاسی هم جلوی شیشه های یخ کرده ی پنجره ها آویزان بود.

یکی از خدمتکارا در رو باز کرد و گفت: خانم!

- هیس، خوابن!

- آخ، عذر می خوام.

با صدای آروم تری ادامه داد: خانم فلاحی اومدن، کارتون دارن.

-باشه، الان میام!

پتو رو روی بچه ها- آنه و آرزو- مرتب کردم و از اتاق خارج شدم، از پله ها پایین رفتم و به خانم فلاحی- مادر بچه ها- سلام کردم، اون هم در جواب گفت: سلام خورشید جان، خسته نباشی!

لبخندی زدم و گفتم: مگه میشه آدم از بودن با این بچه ها خسته بشه؟!

البته حرفی که زدم با احساسم مغایرت داشت، چون اگر کسی می خواست حتی برای یک روز هم که شده آنه و به خصوص آرزو رو نگه داره صد در صد دیوونه می شد!!

-خوشحالم اینو می شنوم.

خدمتکار لیوان آبی به همراه قرص برای خانم فلاحی آورد.

-دستت درد نکنه، سرم خیلی درد می کنه، حسابی خسته شدم.

پس از خوردن قرص و نوشیدن آب رو به من گفت: ببخشید که امشب انقدر دیر رسیدم، هم بیمارستان شلوغ بود، هم ترافیک سنگین.

-خواهش می کنم، اشکالی نداره فقط با اجازتون من دیگه برم.

-برو عزیزم، مواظب خودت باش!

پس از چند لحظه گفت: راستی! فردا یکم زودتر بیا!

-می تونم بپرسم چرا؟

خانم فلاحی پاسخم رو نداد، ظاهراً حوصله ی پاسخ دادن نداشت.

بدون اینکه ذهنم رو درگیر کنم، به اتاقی که نزدیک اتاق بچه ها قرارداشت رفتم و کیف و سویشرتم رو برداشتم و بعد از خداحافظی از مریم خانم- خدمتکار اصلی اونجا- از منزل خانم فلاحی خارج و سوارماشینم شدم و به طرف خونه ی خودمون به راه افتادم.

دانلود رمان تقدیر خورشید | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل

دریافت
حجم: 5.07 مگابایت


دانلود رمان لرزیدن قلب یک پری | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل, دانلود رمان لرزیدن قلب یک پری با لینک مستقیم, دانلود رمان عاشقانه pdf, دانلود رمان جدید

♦ نام رمان: لرزیدن قلب یک پری (جلد اول)

♦ زبان: فارسی

♦ ژانر رمان: عاشقانه، فانتزی و تخیلی

♦ تعداد صفحات: ۴۰۱

♦ نوع فایل: pdf

♦ حجم کتاب رمان عاشقانه: ۲.۹۳ مگابایت

♦ نویسنده: pariafsa

♦ توضیحات:

روایت عاشقانه‌ای در اعماق اقیانوس، آنجا که انوار خورشید بی تابانه از میان امواج می گذرند تا شن های کف اقیانوس را نوازش کنند، مراسمی برای پریان دریایی در حال برگزاریست اما آیا همه چیز همان طور پیش می‌رود که ده ها سال قبل اتفاق افتاد؟! چه اتفاقی در پس امواج پیش روست؟. رمان لرزیدن قلب یک پری رو از لاولی بوی دانلود و استفاده کنید.

قسمتی از متن رمان:

مقدمه

اگر کسی را نداشتی که به او بیندیشی

به آسمان بیندیش!

زیرا در آسمان کسی هست که به تو می اندیشد.

***

کیمیاگر با آن چشم های نافذ و آن صورت پر از چین و چروک نگاهی به ما انداخت. نگاهی که حس ترس و تنهایی را درون هر کسی بیدار می کرد.

از گوشه چشم، نگاهی به تامیلا انداختم. دست هایش را در هم گره کرده و روی باله اش جمع کرده بود، سردرگریبان و لرزان.

کیمیاگر درون غاری در گوشه ای از شهر پریجان زندگی می کرد. گیاهان دارویی و معجون های شفابخشی همیشه در خانه اش یافت میشد. دور از دید مردم زندگی می کرد؛ امّا همیشه کمک حال مردم شهر پریجان بوده و هست. با اینحال همیشه ترسی بوده و هست و دلیلش هم چیزی به جز حرف های در گوشی پریان شهر نبود. منظورم همان شایعه ارتباط ارواح با کیمیاگر است.

دست هایم را روی دست های تامیلا گذاشتم و فشاری دادم. نگاهش سمت من چرخید. چشمهایم را روی هم گذاشتم.

- نگران نباش.

- نوبت شما رسیده؟

با صدای کیمیاگر به سمتش چرخیدیم. گفتم:

- بله. من و تامیلا و البته سه نفر دیگه از دوستام.

کیمیاگر سری به نشانه فهمیدن تکان داد و به سمت قفسه سنگی پشت تخت زهوار در رفته اش رفت.

بعد از برداشتن چیزی سمت میز مطالعه اش آمد و آنها را رویش گذاشت. از تامیلا فاصله گرفته و به سمت میز کیمیاگر که پر از اشیا گمشده ی مرموزی بود رفتم. پنج گردنبند سفید و ظریف متصل به شیشه کوچک و استوانه ای شکل را که روی میز بود نشان داد و گفت:

- باید پُر بشن.

نگاهم را از دست های لرزانش به چشم هایش سوق داده و با اطمینان سری تکان دادم. سپس گردنبندها را در مشت گرفتم. یکی از آنها را که برق دلنشینی داشت، جدا کرده و به گردن انداختم.

با نگاه کوچک و بدون دقّت، کل غار را از نظر گذراندم. هر گوشه از غار پر از وسایل عجیب و مرموزی بود که تا به حال نظیرش را ندیده بودم. به این میماند که از دنیای دیگری سر از غار کیمیاگر درآورده باشند. به همراه تامیلا از درون غار بیرون به بیرون شنا کردم. به محض خروجمان از غار تامیلا نفس حبس شده اش را رها کرد و گفت:

- وای! مردم از ترس.

با لبخندی سمتش برگشتم و به او که خود را روی تپه ی کوچک مرجانی رها میکرد زل زدم. صدایش بلند شد و گفت:

- این زن خیلی مرموزه. مطمئنم شایعه ها حقیقت دارن.

دست راستم را زیر چانه ام گذاشتم و دست چپم را که گردنبندها را نگه داشته بودم تکیه گاهش قرار دادم و با چهره متفکرم غار کیمیاگر را در ذهنم مجسم کردم.( غاری نیمه تاریک پر از قفسه هایی که شیشه های بزرگ و کوچک درونش بود و اشیا مرموزی که در جایجای غار پراکنده بود.) متفکر سری تکان دادم و گفتم:

- اوم! درسته، خیلی مرموزه. چیزای عجیبی توی غارش داره.

تامیلا هوفی کشید و از جا برخاست. بعد از ده دقیقه شنا کردن، به پریجان رسیدیم. هلیا، لیانا و تیدا در ورودی شهر به انتظار نشسته بودند. همین که نگاهشان به من و تامیلا افتاد، فوراً سمتمان شنا کردند.

گردنبندها را در دستانم تابی دادم که با هیجان خندیدند. در حین شنا کردن تامیلا چشمکی با آن چشمان درشت و گردش زد و گردنبندی از دستم جدا کرد. به گردن انداخت و به شنا کردنش سرعت بخشید. جلوتر از من شنا میکرد و من رقص موهای قهوه ای مواجش را در آب میدیدم.

دانلود رمان لرزیدن قلب یک پری | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل

دانلود رمان لرزیدن قلب یک پری | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل

دریافت

حجم: 2.93 مگابایت


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

فال و طالع بینی پوک باز Pokbazz شـــب وصــــالم آرزوســـــــت ZAPCO جامعه شناسان جوان Eric فرهنگ عترت - مصاحبه ها تعميرات و بازسازي ساختمان No Title